دلهامان اگر گرم باشد تاب خواهیم آورد سالهای زندگی مان را

زمستان گذشته است گلها شکفته اند .

 و زمان نغمه سرایی فرا رسیده و تو ای کبوتر من در شکاف صخره ها و پشت سنگها پنهان هستی

بیرون بیا و بگذار صدای شیرین تو ار بشنوم

زیرا اکنون دیگر زمستان به پایان رسیده است .

 

تو را به جای همه کسانی که نشناختم دوست دارم .

تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستم دوست دارم .

برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب میشود و برای نخستین گلها

تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم .

تو را به جای همه کسانی که دوست نمی دارم دوست می دارم .

سپیده که سر بزند در این بیشه زار خزان زده شاید گلی بروید شبیه آنچه در بهار بوئیدیم .

 

پس به نام زندگی

                       هرگز نگو هرگز