بدرود

بهار که بیاید دیگر رفته ام، بهار بهانه رفتن است حق با هدهد بود که می گفت رفتن زیباتر است ماندن شکوهی ندارد، آن هم پشت این سنگریزه های طلب .

میروم اما هر جا که رسیدم ، پری به یادگار برایت باقی خواهم گذاشت ، میدانم این کمترین شرط جوانمردی است .

بدرود رفیق روزهای بی قراریم  بدرود!

قرارمان باشد اما ، در حوالی قله قاف ، پشت آشیانه سیمرغ آنجا که جز بال و پر سوخته نشانی نیست.....

 

 

 

ï قبل از فرا رسیدن تاریکی ، چراغت را روشن کن .