دیگه به کسی چیزی نمی گم شاید نگفتن خیلی بهتره ، خیلی وقتا خیلی چیزا را نباید گفت

خیلی وقتا خیلی چیزا اگه مثل یه راز باشه خیلی بهتره هر چند اگه رو قلبت سنگینی کنه حتی اگه قلبت درد بگیره بهتره

از اینکه بعد با گفتنش ............................

 

کاش می شد به گذشته برگشت........اگه می شد تو به کدام لحظه گذشه ات برمی گشتی ؟

من به اون لحظه و رزوی که اون   نقطه ی سفید را تو تاریکی تنها  گذاشتم

                                                                                  تو چی؟

 

نظرات 80 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:17 ب.ظ http://bito-hargez.blogsky.com

اگر میشد برگشت به اون لحظه ای بر میگشتم که قرار بود ساخته بشم و از خدا میخواستم که خلقم نمیکرد


موفق باشی

(*ـ*) یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:30 ب.ظ

سلام

بعضی وقتا ادم می بینه که اگر یک موضوعی را نگه شاید به بد سرانجامی دچار بشه اون موقع باید گفت
شاید خیلی ها از شنیدنش ناراحت شن ولی پیش خودت دیگه راحتی که حرفتو زدی حالا هرچی میخاد بشه .

در گذشتم نقطه ای رو نمی بینم که بخام بگردم و درستش کنم مطمئنم اگر به گذشتم برگردم و بهم بگن دوباره مسیرتو برو تو همین مسیر الانم پا میزارم و عیننا همون کارا انجام میدم

زمانی آدم گذشتش عوض می کنه که خودش باعث خراب شدن ایندش شده باشه

موفق باشید بای


دیانا یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:50 ب.ظ http://justkhodam.blosgsky.com

سلام عزیزم
چه عجب آپ کردی
با حرفت کاملا موافقم
خیلی حرفا باید تو دلمون بمونه
من که میدونم به عقب برنمیگردم پس فکرشم نمیکنم
حالو بچسب که در آینده حسرت دیروزتو نخوری

از تبار درد دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:41 ب.ظ http://www.tandis-tanhaee.blogsky.com

سلام
خوبی؟
آپ کردی؟ عجیبه
حرفای تو رو منم یه جورایی توی وبم نوشته بودم
اما نه حالا
خوشحالم که حداقل در این مورد مثل همیم

جاذب سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:57 ق.ظ http://www.the-end.blogfa.com

سلام فاطمه خانم...
زندگی ما آدما سراسر حسرت هستش...
حسرت گذشته هایی که چه خوب یا بد از دست داردیم.
منتظ حضورت هستم...یا حق

رسول سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:42 ب.ظ

سلام

سلامی به گرمی و تابستان

بیا به روز کردم
به این متنتم مییام نظرموو میدم

فعلا بای

رسول چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:57 ق.ظ

سلام
میبینم که حرفاتو نمیخای دیگه بزنی

من اگه با اگاهی به گذشتم برگردم نمیذاشتماون تصادف صورت بگیره

ولی خوب یازم بهش بر نگردی بهتره از گذشته درس بگیریم منطقی تره

به روزماااااا
بای بازم مییام

(*ـ*) چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:13 ق.ظ



شعر سیاه و سپید از حا..

یه روز سیاه / یه روز سفید . یه روز زرد
یه روز غروب غم گرفته ی سرد
یه روز برای تو که شاعرانه ست
یه روز برای من که بی ترانه ست
یه روز توئی روزی که شب نمیشه
یه روز منم ابری تر از همیشه
یه روز منم اسیر خاک تبعید
یه روز توئی اونور خواب خورشید

تو چشم من توئی که اسمونی
تو خواب من توئی که مهربونی
توئی که واژه واژه دانشینی
هنوز عزیز هنوز عزیز ترینی
هنوز به یاد تو به یاد خونه
گل می کنن شعرای عاشقونه
هنوز به یاد تو بهار بهاره
هنوز صدام عطر صداتو داره

فقط نذلر شاعر شب بمیره
نذار صدام رنگ عزا بگیره
اگه می سوزه شب شاعرانه
فقط نذار بمیره این ترانه

زهرا چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:22 ب.ظ http://www.saattanhaie.blogsky.com/

سلام
خودت میدونی چرا دیر اومدم.
قشنگ بود اما....اینکه میگی دیگه هب کسی چیزی نمیگی....اصلا کار درستی نیست.چون آدم هرچی تو خودش بریزه داغون میشه ...اینو تا حالا ۱۰۰۰باااااااااار بهت گفتم.
............
خودت خوب میدونی من یکی اگه به گذشته بر میگشتم چیکارا که نمیکردم............حیف.
.........
حالم گرفته اس
*******************فعلا**********************

سیمین چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:05 ب.ظ http://www.tanhatar-az-sokot.blogsky.com/

bah
salam
ap mikoni bi khabar
fati ye soale kelidi daram


age man bodam be on zamani bar migashtam ke .............
kash mishod
kashki
felan
bay

baziya چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:08 ب.ظ http://www.tanhatar-az-sokot.blogsky.com/

دیشب دوباره یه سری به خیالاتم زده بودم هوا خوب بود و آسمون صاف وبدون ابر بود میدونید چیکار کردم ........ رفتم تمام آرزو هامو که توی یه بغچه پیچیده بودم آوردم و یکی یکی اونها رو بردم توی دل سیاه شب مثل ستاره ها آویزون کردم و آخرش هم که می خواستم اونا رو بشمارم انگشت کم آوردم بعد از اینکه کلی با ذوق و شوق به ارزو هام توی دل سیاه شب نگاه میکردم دیدم خیلی از اونها رو بیخودی بردم و تو دل آسمون آویزون کردم چون رسیدن به خیلی از اونا در حد و توان من نیست پس رفتم و یه سبد حصیری برداشتم و تمام آروزهایی رو که فکر میکردم در حد من نیست رو از آسمون شب پس گرفتم .آخرش هم نتیجه گرفتم که هر کسی باید اول استعدادها و توانایی های خودشو ببینه بعد آرزو کنه اینطوری اگه فقط یه آرزو هم بکنه مطمئنا براورده میشه



hahahahaha

سیمین پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:13 ب.ظ

سلام
خوبی
از ما سراغ نمیگیری؟
بی وفا
دیگه دوستم نداری.............................
key miyay?
offam be daset resid?
felan

(*ـ*) پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:02 ب.ظ

سفید= ساکت * آبی =گوشه گیر *سبز= جذاب * ارغوانی=زیبا * قرمز = همون آتشی * صورتی =دوست داشتنی * نارنجی =باهوش* مشکی= مشکوک * خاکستری=پر حرف ... حالا من چه رنگیم ؟؟

(( چشمک ))

رسول پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:04 ب.ظ

جالبه

مجموعه نوشته های پشت تریلی های جاده

به حرمت اشک مادر توبه کردم

دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم / طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

بوق نزن شاگردم خوابه

بی تو هرگز............باتو؟؟؟؟عمرا

از عشق تو لیلی...........رفتم زیر تریلی(واسه گریسکاری)

اگه می تونی این تابلو رو بخونی یعنی فاصلت خیلی کمه فاصله رو رعایت کن

دنبالم نیا اسیرم می شی

گشتم نبود ............نگرد نیست

سر پایینی برنده سر بالایی شرمنده


رسول پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:08 ب.ظ

سلام خوبی این جکاروو ار وبلاگ نهنگ قشنگ برداشتم بخون با حاله

ترکه پاش خواب میره، کفشاشو می‌دزدن

به پیرزنه میگن: چرا همه دندوناتو کشیدی جز یکی؟ میگه: آخه ننه، می‌خوام چادرمو باهاش نگه‌ دارم

لره باباش میمیره، میره خاکش کنه، جو میگیردش، فیتیله پیچش هم میکنه

ترکه تفنگو میزاره پشت گردن یارو، میگه: تکون بخوری با لگد میزنم تو سرت ها

لره رو برق سه‌فاز می‌گیره پرت می‌کنه، بلند میشه میگه:اگه مردی یه فاز یه فاز بیا جلو

اصفهانیه با برق خونه همسایشون خودکشی میکنه

لره دیش ماهوارشو می‌ذاره روی پشت بوم، روش می‌نویسه: کولر

قزوینیه برنج تبرک میخره، درشو وا میکنه، میگه: پس حمید کو؟

ترکه میمیره، عکسشو نداشتند بذارن رو قبرش، تا گردن دفنش می‌کنند

یه روز ترکه پاش درد میکرده تو جورابش قرص بروفن میندازه

با همه عشق و جوونی،

با یه دنیا مهربونی،

با زبون بی زبونی،

میخوام اینو خوب بدونی:

انرژی هسته‌ای، حق مسلم ماست

ترکه دو هزار تومنی پیدا می‌کنه، می‌ندازه دور میگه: من از این شانسا ندارم

یه قورباغه با یه طوطی ازدواج میکنه بچه شون میشه قوطی

به ترکه میگن: جسم شفاف چیه؟ میگه: جسمی که از این ورش اون ورش دیده شه. میگن: مثال بزن: میگه: نردبون

روی بیلبورد زده سیو همان سیب است لره میگه: دروغ میگه من خوردم صابون بید

یه روز یه ترکه می افتد توی چاه میگه: شانس اوردم تهش سوراخ نبود

به ترکه توپ فوتبال نشون میدن میگن: چیه؟ میگه: شطرنج گردالی

ترکه تاکسی دربست میگیره. از پنجره سوار میشه

ترکه داشته شنای قورباغه میرفته، لک لک میاد می‌خوردش


صفا کردییااااااااااااااااااااااااا

keet_kat جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:02 ق.ظ

بازم سلام

خوبی

میدونی ساعت چنده :دی
بچه حرف گوش کون شده داره درس می خونه

بازم همدیگروو می بینیم

(*ـ*) جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:04 ق.ظ

خوبی که دارم یخ میزنم
شب عشق

یه تنها .یه عاشق . یه فانوس شکسته
یه مرداب تو پائیز
یه صحرا خاک خسته
نمیخوام بمونم
برام دنیا سیاهه
حضورم غریبه .
غرورم بی پناهه
شب عشق شب درد شب تنهائی مرد
شب بغض . شب کوچ . شب سربی .شب سرد
شب خاموش بی روزن
شب مرگ هم آوائی
شب سنگی . شب سربی . شب آواز تنهائی

شبی که لحظه های بی تو بودن
نفس گیره .سیاه .بی عبوره
سکوتم آخرین فریاد عشقه
خیالت آخرین سنگ صبوره

هنوزم بغض بارونی چشمات
می توه واسه دلتنگیم بباره
تو این پائیز سنگی . دست سبزت
رو زخم بی کسیم مرحم بذاره

مرسی که خوندی بای

keet_kat جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:05 ق.ظ

متن قبلیت چقدر قشنگه :دی اصل شعر هست

تامی جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:12 ق.ظ http://barname.blogsky.com

سلام
اگه من بودم دیگه بر نمی گشتم
اگه پستمو میخوندی میفهمیدی

ابوالقاسم(سودای دل) جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:11 ق.ظ http://www.sodaye-del.mihanblog.com

سلام
خوب هستین مرسی از اینکه به وبلاگ من سر زدین در ضمن جواب ابهامتون رو هم گذاشتم
با این حرفت کاملا موافقم که خیلی چیزها باید بصورت راز باشه حتی راز خود انسان با خودش ولی بعدش من که اصلا دوست ندارم به گذشته بر گردم گذشته مال گذشته هستش من دارم تو حال زندگی می کنم نمی خوام از زندگی عقب بیفتم و او چیزهایی رو هم که تو گذشته گم کردم توی حال و آینده پیداشون می کنم نه تو گذشتم

مهران جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:30 ق.ظ

سلام . خوبی ؟ من به آینده فکر می کنم .... گذشته ها گذشته .... حالا خوب شد ؟ اومدم یه سری هم به شما زدم .... حرفات خیلی خنده داره .... ((همونایی که برای سیمین نظر داده بودی)))
خوش باشی

(*ـ*) جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:41 ب.ظ



سلام

پری ناز کوچولو
رفتی خونم شده ویرون
دلم از بی کسی خونه
نمی تونه که بخونه
حرفای نگفته مونده
ولی دل باید بدونه
اون که رفته دیگه رفته
نمی خاد دیگه بمونه
نمیخوام که باز بیائی
اون چشاتو من ببینم
خاطرات بازجون بگیرن
باز دوباره من بمیرم
نمیخام که باز بیائی
توی تاریکیم بسوزی
آخه حیف تو عزیزم
که با من با من بمونی
عزیزم سرت سلامت
هرجا رفتی هرجا هستی
برو که دنیا دو روزه
قلب تو هیچ وقت نسوزه
نازنینینو نخوندم
که تو رو گریون ببینم
الهی برات بمیرم
اشکتو هیچ وقت نبینم
عزیرم اینو میخونم
که دلم اروم بگیره
اخه طفلکی میسوزه
طفلکی بی تو میسوزه

پری ناز کوچولو
نگو قسمتم همین بود
نگو سرنوشت نوشته
سهم من از تو همین بود
عزیزم غمت نباشه
برو که روربرو نور
برو ما تنها می شینیم
واسه عشقت میمیریم

[ بدون نام ] شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:22 ب.ظ

:دی
:دی
:دی

ابوالقاسم(سودای دل) شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:49 ب.ظ http://www.sodaye-del.mihanblog.com

سلام
خوب هستین
ببخشید به من بر نخورد من تو کمال ارامشم اینو نوشتم می دونه این شعر با تمام شعرا فرق می کرد بعضی ها هم حضوری بهم گفته بودند نه فقط شما دیدم داره وضع ناجور می شه این کامنت رو گزاشتم من اصلا از نظرات دیگران ناراحت نمی شم فقط خواستم نظر خودمو بگم
اگه نگاه کنید شعرهای سهراب سپهری هم همه همینجورن هر کدوم از شعرهاش چند تا معنی میده من فقط می خواستم این مسئله رو بگم
عزیز نه به من برخورد نه ناراحت شدم
موفق باشید خدا نگهدار

[ بدون نام ] شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:29 ب.ظ

اوهههههههههههه

[ بدون نام ] یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:45 ب.ظ


:دی

تنهاترین عاشق تنها---حضرت عشق دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:49 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

...و اما سکوت را شکستم با ورق زدن برگی از دفتر میخونه ی حضرت عشق....
سلاممممممم
امیدوارم که حالت خوب باشه
و اما این است زندگی...بعد از 102 روز ننوشتن شروع کردم به دوباره نوشتن
منتظرت هستم مثل گذشته ها اگه از یادت نرفته باشم ؟
پس بیا زودتر که بد جوری منتظر قدم گلبارانتم
راستی درسته که خیلی زیاد نوشتم ولی فکر کنم واسه 102 روز سکوت کافی باشه !!
منتظرتم
سبز و شرخ باشی
فعلا.....
راستی بعدا می یام در مورد پستت نظر می دم
(¯`v´¯)
`*.¸.*´
¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`•
______ xxxxxx____________xxxxxx
______xxxxxxxxxxx______xxxxxxxxxxx
_____xxxxxxxxxxxxxx___xxxxxxxxxxxxx
_____xxxxxxxxxxxxxxxx_xxxxxxxxxxxxxx
_____xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
______xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
_______xxxxxxxxxxxحضرت عشق xxxxx
_________xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
____________xxxxxxxمنتظرتم xxx
_______________xxxxxxxxxxxx
_________________xxxxxxxxx
__________________xxxxx
___________________xxxx
___________________xxx
__________________xx
_________________x
_______________

(*ـ*) دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:31 ب.ظ

محمد رسول الله

سلام

عید مبعث مبارک

امشب ازش یک درخواست دارم خدا کنه گوش کنه به درخواستم
بای

[ بدون نام ] سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:52 ب.ظ

دلم مثل دل خون شقایق
چشمام دریای بارونه شقایق
مثل مردن می مونه دل بریدن
ول دل بستن اسونه شقایق
شقایق درد من یکی دو تا نیست
اخه درد من از بیگانه ها نیست
کسی خشکیده خونمن ن رو دستاش
که حتی یک نفس از من جدا نیست
شقایق وا ی شقایق گل همیشه همیشه عاشق

شقایق اینجا من خیلی غریبم
اخه اینجا کسی عاشق نمی شه
اسیر قفل سنگین سکوت
لبی که قصه گو بوده همیشه
شقایق اخرین عاشق تو بودی
تو مردی و پس از تو عاشقی مرد

[ بدون نام ] سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:53 ب.ظ

[ بدون نام ] سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:25 ب.ظ

خوبی ؟


ضیافت های عاشق را
خوشا بخشش خوشا ایثار
خوشا پیدا شدن درعشق
برای گم شدن دریاست
چه دریائی میان ماست
خوشا دیدار ما در خواب
چه امیدی به این ساحل
خوشا فریاد زیراب
خوشا عشق و خوشا خون و جگر خوردن
خوشا مردن خوشا مردن
خوشا از عاشقی مردن

اگر خوابم اگر بیدار
اگر مستم اگر هوشیار
من و یارای بودن نیست
تو یاری کن مرا ای یاررر
تو ای خاتون خواب من
من تن خسته را دریاب
مرا هم خانه کن تا صبح
نوازش کن مرا تا صبح
همیشه خواب تو دیدین دلیل بودن من بود
چراغ را ه بیداری اگر بود از تو گفتن بود
نه ز دور و نه از نزدیک
از تو خواب امدی ای عشق
خوشا خودسوزی عاشق
مرا اتش زدی ای عشق
خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن
خوشا مردن خوشا از عاشقی مردن

[ بدون نام ] سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:26 ب.ظ

نظر می ترکونیم

بازم مییام هنو ز مونده ( چشمک ))

[ بدون نام ] سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:27 ب.ظ

فقط بگم خیلی جلو زدم ازت خیلییییییییییییییییییییییی

خیلی بدهکاریییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

[ بدون نام ] سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:27 ب.ظ

:دی

ایمان چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:22 ق.ظ http://shabhayetanhaie.blogsky.com

سلام

ایمان چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:16 ب.ظ http://shabhayetanhaie.blogsky.com

سلام
احوال شما؟
به نظر من اگه شما رو هم ببرن سربازی یه ذره ....... میشین
البته این نظر شخصی منه
و فقط مختص شماست نه دختر دیگه ای
خوش باشی
میبینمت
البته درک میکنم قیافتو بعد از خوندن این نظر
موفق باشیییییییییی
راستی نتیجه ها رو کی اعلام میکنن؟

(*ـ*) پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:10 ق.ظ

سلام

منظورت چی بود ایمان ؟ چه با ادب // //

سربازی برای همه خوبه معلومه سربازز هستیاااااااا اخه حرفهای ..... :دی :دی زیادی سیاسی شد
به خدا همیشه از خدا میخام
لحظه جدائیمون سر نرسه
تا همیشه پا به پاهم باشیم
اما این کوچه به اخر نرسه
نگو تا ابد باید تنها باشم
ارزوهای منو ازم نگیر
من میخام با تو باشم با خود تو
عشق من عشقمو دست کم نگیر
تو فقط با من باش همه هستی من
هستیمو ازم نگیر حرف رفتنوو نزن

با ی بای

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:14 ق.ظ





پرانتز باز می نویسم(پرنده...

پرانتز را نمی بندم بگذار پرنده آزاد باشد...



(*ـ*) پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:21 ق.ظ

سلام از این شعر منم خیلی خوشم مییاد پی با اجازه نظر دهندش منم میذارمش


ضیافت های عاشق را
خوشا بخشش خوشا ایثار
خوشا پیدا شدن درعشق
برای گم شدن دریاست
چه دریائی میان ماست
خوشا دیدار ما در خواب
چه امیدی به این ساحل
خوشا فریاد زیراب
خوشا عشق و خوشا خون و جگر خوردن
خوشا مردن خوشا مردن
خوشا از عاشقی مردن

اگر خوابم اگر بیدار
اگر مستم اگر هوشیار
من و یارای بودن نیست
تو یاری کن مرا ای یاررر
تو ای خاتون خواب من
من تن خسته را دریاب
مرا هم خانه کن تا صبح
نوازش کن مرا تا صبح
همیشه خواب تو دیدین دلیل بودن من بود
چراغ را ه بیداری اگر بود از تو گفتن بود
نه ز دور و نه از نزدیک
از تو خواب امدی ای عشق
خوشا خودسوزی عاشق
مرا اتش زدی ای عشق
خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن
خوشا مردن خوشا از عاشقی مردن



KEET_KAT پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:29 ق.ظ

نههههههههههههههههه
خوبه
موفق باشی

*********************************
۴۰
*********************************
هرچه باشد اون گلست گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است :دی اصل بی ربطی بودددددددددد

آدم به هوا میگه با من ازدواج میکنی هوا میگه اره مجبورم با تو ازدواج نکنم با کی ازدواج کنم ))) با خنده فوق العاده زیادد((

یک خبر دیگه هم دارم ۱۶روز دیگه تولدمههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه شاخ در اوردییییییییییییییییییییییی میدونم ولی کاریش نمیشه کرد باور کن ۶ ۱روز دیگههههههههه
تولدمهههه

زهرا پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 06:38 ب.ظ http://www.tanhatar-az-sokot.blogsky.com/

سلام
میگمااااا
یکی این وسط خیییییییییییییلی تااااااااااااااااااب داره..خودش میدونه که کیهههههههههههه البته فاطی هم میدونه.....D:
قابل توجه بعضیا که نظرای چپندر قیچی میدن و دلشونم خوشه دارن نظراتو بالا میبرن نمیدونن که دارن میزنن تو سر بلاگ .

هر هرهر

(*ـ*) پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:47 ب.ظ

سلام


****************************************
چی زشت کسی بیاد نظر بده ولی ادرس وبشوو با اسمش نخونه نوچ نوچ نوچ نوچ معلومه تاب داشتههههههههه
:دی (( وای از خنده مردم ))

پس بگو تااون موقع میزدی تو سر وبلاگامون (( با خنده زیاد ))

دیگه باید مواظب باشیم نوچ نوج نوچ نوج

شما کلای خودتونو سفت بگیرید یک وقت باد نبره :دی :دی

چی زشت(( خنده ))

************************************

بای زهرا خانم

میبخشید فاطمه جون جوونی هست دیگه ۱۰۰۰تا دردسررررررر

ایمان شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 07:15 ب.ظ http://shabhayetanhaie.blogsky.com

سلام
مرسی از مراعاتتون
ولی باید بگم که من معاف شدم

(*ـ*) یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:00 ق.ظ

سلام
خوبی؟

من میدونم شیرینیم گیرم مییاد

واییییییییییییییییییییییییییییییی پسرررررررررررررررررررررررر

خدا خداجون فقط همین کمک کن

چه شیذینی بخورم من (( از ته دل ))

نمیدونم ولی حالت بد قضیه رو اصلا نمیتونم ببینم چون اصلا این جریان حالت بدی نداره مطمئنم

R_SYSTEM یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:36 ب.ظ http://www.rastghamataneh-javdaneh.blogsky.com

سلام

بفرمااااااا در خدمت باشیم نصفه نیمه به روزم

زهرا دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 04:51 ب.ظ http://saattanhaie.blogsky.com/

سلام
والا اون موقع که داشتم نظر میدادم داشتم سیمین خانومم تو بلاگم لینک میدادم.....اصلا حواسم نبود...ربطی هم به تاب دار بودن کلم نداره....مطمئن باش از هر کیم خاستی میتونی بپرسی. کاکووووووووووووووووووووووو.
این وسط هی داره الکی نظرات فاطی میره بالا اونم با چرت و پرتای من و تو (خودش میدونه کیه)خداییش این واسه بلاگ فاطی یه نقطه منفیه هاااااااااااااااااااا از ما گفتن بودو و از شما نشنیدن.
باااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایییییییییییییییییییییییی

رسول چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:45 ب.ظ

ای غریبه ای غریبه
نمیدونم توکی هستی
توی قلبم پا گذاشتی
قدر بودن و شکستی
غریبه اخ اگه میشد
که بدونم تو کی هستی
تو رهاتر از پرنده
روی شونه هام نشستی
دلی که لحظه به لحظه میرفت هرجا که میخاست
حالا با اومدن تو انگار یک قرن تنهاست

نمیدونی دل عاشق این روزا چه حالی داره
این روزا غم عجیبی رو غمم پا میزاره
تو شدی خدای عشقم
توی قلبم لونه کردی


او مدی تو سرنوشتم دلمو دیووونه کردی

نمیدونی دل عاشق این روزا چه حالی داره
این روزا غم عجیبی رو غمم پا میزاره
تو شدی خدای عشقم
توی قلبم لونه کردی

او مدی تو سرنوشتم دلمو دیووونه کردی

ای غریبه
نمیدونی نمیدونی نیمدونی
مهربونم ...
ای غریبه ای غریبه ای غریبه ....

غریبههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
نمیدونی نمیدونی نمیدونی دل عاشق این روزا چه حالی دراره
غریبه اینروزا غم عجیبی رو دلم پا میزاره

ابوالقاسم(سودای دل) پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:51 ب.ظ http://www.sodaye-del.mihanblog.com

سلام دوست عزیز
خوب هستین
من بروز هستم خوشحال مش شم سر بزنید
راستی چرا بروز نمی کنید
منتظر بروز شدن وبلاگتون هستم
فعلا بای

»-(¯`v´¯)-» حضرت عشق »-(¯`v´¯)-» جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 07:27 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

گلایه ای نیست که مرا تنها در بیابان به رقص گرگ ها نشاندی همسفر....
سلام
خوبی ؟؟ امیدوارم که حالت خوب باشه
همون طور که بهت قول دادم حضرت عشق نو و تازه کلید خورد و البته منتظر !!!
آره منتظر قودم همیشه گلباران شما
منتظرتونم مثل همیشه
فعلا......

¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨) ¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨)
(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨منتظرتم ¸.•*´¨)¸.•*´¨)¸.•*´¨)

مجتبی یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:19 ق.ظ

سلام
حال همکلاسی قدیمی ما چطوره خوش که میگذره؟
خیلی خوب نکنه یه موقع منو هم خبر کنی که آپ می کنی ها باشه آفرین
خوب دیگه
به نظر منم نباید خیلی از حرفها رو زد یا حد اقل نه به هر کسی ولی اینکه آدم بتونه خودش رو خالی کنه خیلی خوبه حالا اگه بتونه کسی که شعور و فهم اینکه حرفای تو رو بفهمه و از حرفهات سو استفاده نکنه رو پیدا کنه از همه چی بهتره
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
<<<<<<<<<<>>>>>>>>>>>>
به نظر من اینکه آدم به گذشته برگرده یه آرزو محاله پس سعیمون رو بکنیم کاری نکنیم که حسرت گذشته رو بخوریم البته کاره آسونی نیست ولی سعی میشه کرد
خدا نگهدارتون باشه
خوش باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد