-
من بازم میام
دوشنبه 5 شهریورماه سال 1386 10:13
قرار بود اینجا را ببندم اما .... تصمیم عوض شد نمیخوام یک تکه تنهاییمو تنها بزارم دیشب فکر کردم بهش احتیاج دارم به اینکه بعضی وقتا بیام اینجا بنویسم شاید دیر به دیر بیام اما میام نمیدونم چی شده بود که فکر میکردم میشه دیگه ننویسم اما حالا پشیمونم میخوام باز بنویسم منو یک تکه تنهایی بد جوری بهم گره خوردیم نمیشه جدا شیم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 خردادماه سال 1386 08:51
خیلی کیک خوشگلیه ممنون آقا رسول ممنون به خاطرکادو این دوتا از عکسایی بود که رسول واسه تولدم گذاشته بود بازم ازش تشکر میکنم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 10:50
منتظری چه اتفاقی بیفتد؟ اینکه دلم برایت تنگ شده کافی نیست؟ اینکه دیگر در اتاق عروسکهایم پشت دریچهء تنهاییم زیر بالشهای خیس از گریه ام هوای تازه ندارم کافی نیست ؟ منتظری چه اتفاقی بیفتد ؟ اینکه از چشمهای شب زده ام بجای باران برف ببارد ؟ اینکه ستاره ها در آسمان برای نیاز نیمه شبم راه باز کنند ؟ اینکه تمام پروانه ها و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1386 14:04
دلهامان اگر گرم باشد تاب خواهیم آورد سالهای زندگی مان را زمستان گذشته است گلها شکفته اند . و زمان نغمه سرایی فرا رسیده و تو ای کبوتر من در شکاف صخره ها و پشت سنگها پنهان هستی بیرون بیا و بگذار صدای شیرین تو ار بشنوم زیرا اکنون دیگر زمستان به پایان رسیده است . تو را به جای همه کسانی که نشناختم دوست دارم . تو را به جای...
-
سال نو مبارک
شنبه 26 اسفندماه سال 1385 17:55
وقتایی که دلمون میگیره می خوایم زیر لب، یه چیزی، زمزمه کنیم یه لحظه بشینم به خودمون فکر کنیم، به خودمون که روحمون گره خورده با یک همراه همیشگی ... کافیه آهسته اسمش رو صدا بزنیم. اون همیشه نفس به نفس مون با تموم لحظاتمون رو با تموم کوتاهی ها باز هم می خواد و رفیق ما و اون دل گرفته ماست . پس بهش اعتماد کنیم و امیدوار...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1385 19:40
داشتم فکر می کردم به ماندن و رفتنت، نفهمیدم چه شد ... دیدم رفته ای! ... بعد یک دفعه دلم خواست همه ی باورهای تلخم را بریزم دور؛ "عشق در نرسیدن است. با وصل، عشق می میرد." نفرین به باورهایم! بعد یک دفعه دلم خواست همه ی فاصله ها را پاک کنم؛ "همیشه فاصله ای هست" نفرین به فاصله! . . . بعد نگاه کردم دیدم، چه تنها شده ام....
-
یک تکه تنهایی یک ساله شد
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1385 12:46
تا قبل از 26 بهمن سال 1384 یک تکه تنهایی فقط یه دفترچه بود اما ........... 26 بهمن تبدیل شد به این محیط مجازی حالا یک سال گذشته یک تکه تنهایی اینجا یک سالش شده اما بیشتر از یک سال بزرگ شده خیلی بیشتر خیلی حرفا تو دلم بود که میخواستم بگم اما الان تصمیم عوض شد نمیخوام روز تولد یک تکه تنهاییمو خراب کنم توی این یه سال یه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 دیماه سال 1385 10:12
..... بیا و به درد دلم گوش کن شعله کهنه دلتنگی را خاموش کن روزای قشنگمون یکی یکی رفت که رفت واسه ما اون خاطرات کودکی رفت که رفت تو حیاط عطر خوش اون شاخه یاس یادته ببینم تابستونا گوشواره گیلاس یادته ...... من و تو همیشه خوش باور و رویایی بودیم ماه پیشونی بودیم وپری دریایی بودیم. چی اومد به روزمون اینجوری دلگیر شدیم من...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1385 11:51
گاهی وقت ها شده فکر کنی خب اگه من نباشم کی ناراحت می شه؟ کی از نبودنت ناراحت می شه .... چقدر بود و نبودت عادیه مثه یه نقطه کوچیک احمق تو برای کی مهمی ؟دارم فکر می کنم ............................. سرم از حجم خاطرات خاک گرفته پر شده کسی هست کمک کنه پاکش کنم ؟ نه نمی شود به معجزه های گذشته چشم دوخت و تو در امید های...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 آبانماه سال 1385 18:35
باور کن گلایه از تو نیست تو خوبتر از آنی که گلایه از تو باشد گلایه از خودم و ویرانه های قلب خودم است که ذره ذره فرو می ریزند و اینک احساس می کنم جز ویرانه ای از من باقی نیست ..................
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مهرماه سال 1385 14:43
فزت برب الکعبه **** به خدای کعبه که رستگار شدم**** دستای پینه بستۀ علی همیشه همراه منه خونه نشینی علی آتیش به جونم می زنه تو کوله بار شعر من اسم قشنگ علیه قافیه تنگ دلم از دل تنگ علیه تو کوچه های غربتم نشونی از مولا می دن اهل محل سلاممو جواب سربالا میدن به من میگن علی کیه علی امام عاشقاست به من میگن علی چیه داغ دل...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مردادماه سال 1385 14:11
دیگه به کسی چیزی نمی گم شاید نگفتن خیلی بهتره ، خیلی وقتا خیلی چیزا را نباید گفت خیلی وقتا خیلی چیزا اگه مثل یه راز باشه خیلی بهتره هر چند اگه رو قلبت سنگینی کنه حتی اگه قلبت درد بگیره بهتره از اینکه بعد با گفتنش ............................ کاش می شد به گذشته برگشت........اگه می شد تو به کدام لحظه گذشه ات برمی گشتی ؟...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 تیرماه سال 1385 13:41
خیلی وقت بود که می خواستم آپ کنم اما نمی شد بلاخره امروز موفق شدم چیزی خاصی ندارم که بگم راستش اصلا حوصله ندارم نه حوصله خودمو نه حوصله نوشتن تو ای تیکه تنهایی ام را نمی دونم چی شده ؟؟؟؟ هر چی فکر می کنم می بینم اتفاق خاصی هم نیفتاده نمیدونم !!!! این شعر را هم یکی از دوستای خوبم واسم فرستاده که من یه تیکه کوچیکشو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 خردادماه سال 1385 12:28
تولد تولد تولدم مبارک 21 سال پیش درست یه همچین روزی یعنی 20 خرداد 1364 یه نوزاد همینی که دارین عکسشو میبینین به دنیا اومد (البته با این تفاوت که الان اینقدر تپل نیستم ) این عکس را علی رضا لطف کرده و به عنوان هدیه تولدم برام درستش کرده همین جا ازش تشکر می کنم بعدش کم کمک بزرگ شد و شد این فاطمه خانومی که الان اینجا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 20:11
اگر دردهای زمین را نردبان کنی دستت به سقف دلتنگی هایم نمی رسد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1385 18:19
سلام به همه دوستان لطفا از پست این دفعه من زیاد تعجب نکنید راستش خواستم یکمی به وبلاگم آنتراک بدم در ضمن این مطالب کاملا بی قصد و غرض نوشته شده . دست خط: مردها زیاد به دکوراسیون و دست خط اهمیت نمی دهند . آنها از روش خرچنگ قورباغه استفاده می کنند. زنان از قلم های خوشبوو رنگارنگ استفاده کرده و به " ی" ها و "ن " ها قوس...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1385 16:41
نمی دونم من از آدمای دور و برم خسته شدم یا اونا از من ؟ نمی دونم من دارم فراموش می کنم یا این منم که دارم فراموش می شم ؟ حس می کنم دارم غرق می شم توی وهم و خیالاتم دیگه حالم از این رویا های رنگی و مسخره بهم می خوره . خسته ام خیلی خسته ام از همه چیز دلم می خواد بخوابم یه خواب...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1385 19:59
کیستم ؟ بیا بنگر ، چه غمگین و غریبانه ، در این ایوان سر پوشیده ، وین تالاب مالامال دل خوش کردم با این پرستو ها و ماهیها ، شب افتاده است من تنها و تار یکم کیستم ؟ یک تکه تنهایی.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1384 15:23
می توان در خلوت خاموشی ام از سکوت سنگها ی مرده گفت می توان بر روی مرداب سکوت مثل نیلوفر به صحن دل شکفت می توان آینه ای شفاف بود در میان دستهای نوبهار می توان تنها شد وتنها نشست در خم پس کوچه های انتظار آری آری می توان احساس کرد خنده های عشق را در ماهتاب می توان از یاسها لبریز کرد لحظه های زندگی را بی حساب یک سال دیگه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1384 20:40
ترک آزارم نکردی ترک دیدارت کنم آتش اندازم به جانت بس که آزارت کنم قلب بیمار مرا بازیچه می پنداشتی ؟ آنقدر قلبت بیازارم که بیمارت کنم من گلی بودم در این گلشن تو خوارم کرده ای همچو خاری در میان گلرخان خوارت کنم همچنان دیوانگان در کوی و بازارت کشم کهنه کالایت بخوانم بی خریدارت کنم بعد از این لاف صفا و مهر با مردم مزن خلق...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1384 19:52
خدایا ! مگذار دعا کنم که مرا از دشواریها و خطرهای زندگی مصون بداری، بلکه دعا کنم تا در رویارویی با انها بی باک و شجاع باشم . مگذار از تو بخواهم درد مرا تسکین دهی ، بلکه توان چیرگی بر آن را به من ببخشی پ.ن : خدایا ،خدایا ، هر که ام ، هر چه ام ، اکنون رخساره بر خاک نیاز نهاده ام و به مدد فیض تو محتاجم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1384 18:48
فراموش کن فراموش کن روزی نگاهم را صادقانه نثارت کردم فراموش کن روز ی آرامشم را فدای هیاهویت کردم فراموش کن فرشته پوشالی خیالت را فراموش کن فرصت عاشق شدن را فراموش کن وجود سردم را تا ابدیت فراموش کن روزی موجی از دریا قلب پولادینت را شکست فراموش کن شکوه و عظمت چشمان معصوم مرا که روزی گفتی فرصت انتقام را در آنها نمی بینی...
-
بدرود
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1384 17:04
بهار که بیاید دیگر رفته ام ، بهار بهانه رفتن است حق با هدهد بود که می گفت رفتن زیباتر است ماندن شکوهی ندارد ، آن هم پشت این سنگریزه های طلب . میروم اما هر جا که رسیدم ، پری به یادگار برایت باقی خواهم گذاشت ، میدانم این کمترین شرط جوانمردی است . بدرود رفیق روزهای بی قراریم بدرود! قرارمان باشد اما ، در حوالی قله قاف ،...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1384 18:52
دو راهی ..... نمی دونم تو تا حالا تو دو راهی قرار گرفتی یا نه ؟ اگه جای من بودی چی کار میکردی قرار قلبه تو به کسی بدی که خوب نمیشناسیش یعنی نه اینکه نشناسیس ، نمیدونم خیلی سخته وقتی کسی رو دوس داری بخوای در مقابلش ایستادگی کنی میدونی چیه خیلی دوسش دارم اما نمی دونم چرا شک دارم تو می گی چی کار کنم. وقتی به چشمای معصومش...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1384 14:25
زندگی شاید همین باشد یک فریب ساده و کوچک آن هم از دست عزیزی که تو دنیا جز برای او و جز با او نمی خواهی من گمانم زندگی باید همین باشد امروز آسمون بدجوری گرفته بود عین دل من نمی دونم چرا ؟ اصلا من هنوز جواب خیلی چرا ها را نمی دونم چرا؟ این چند روز اخیر چیزایی دیدم و شنیدم که .............. چرا همه اینقدر دلشون گرفته ؟...